یادی از شهدا
13 بهمن 1393 توسط مدرسه حضرت زینب کبری سلام الله علیها ارومیه
یادی از شهدا
اومد بهم گفت: ” میشه ساعت 4 صبح بیدارم کنی تا داروهام رو بخورم؟ “
ساعت 4 صبح بیدارش کردم، تشکر کرد و بلند شد از سنگر رفت بیرون …
بیست الی بیست و پنج دقیقه گذشت، اما نیومد …
نگرانش شدم؛ رفتم دنبالش و دیدم یه قبر کنده و توش نماز شب می خونه و زار زار گریه می کنه!
بهش گفتم: ” مرد حسابی تو که منو نصف جون کردی! می خواستی نماز شب بخونی چرا به دروغ گفتی مریضم و می خوام داروهام رو بخورم؟؟! “
برگشت و گفت: ” خدا شاهده من مریضم، چشمای من مریضه، دلم مریضه. من شونزده سالمه!
چشام مریضه! چون توی این شانزده سال امام زمان عج رو ندیده …
دلم مریضه! بعد از 16 سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار کنم …
گوشام مریضه! هنوز نتونستم یه صدای الهی بشنوم … “
التماس دعا
ياعلي