یا ارحم الراحمین
04 بهمن 1393 توسط مدرسه حضرت زینب کبری سلام الله علیها ارومیه
یا ارحم الراحمین
سلیمان نبی (علیه السلام) کنار دریا نشسته بود که چشمش به موری افتاد. مور دانه ی گندمی با خود به طرف دریا می برد. به محض اینکه به آب رسید؛ قورباغه ای سرش را از آب خارج کرد و دهان گشود و مور به داخل دهانش رفت و او هم به درون آب رفت! ایشان مات و مبهوت از این ماجرا بود که به ناگاه قورباغه سرش را از آب خارج کرد و مورچه از دهانش بیرون آمد. اما این بار دانه گندمی همراه نداشت. سلیمان نبی تحمل نکرد و مور را صدا و زد و از چون و چند ماجرا پرسید.
ای نبی خدا، در اعماق این دریا، سنگی تو خالی هست و درون آن کرمی زندگی می کند که قدرت خروج از آنجا را ندارد. من از طرف خداوند مأمورم روزی اورا هر روز ببرم و این قورباغه نیز وظیفه حمل من را دارد. او مرا کنار سوراخ آن سنگ می برد، دهانش را باز می کند و من داخل می روم و دانه را می گذارم و باز می گردم. ایشان گفتند: وقتی دانه را به او می دهی؛ چیزی هم می گوید؟ مور گفت: بله، می گوید:ای خدایی که رزق و روزی مرا درون این سنگ در قعر دریا فراموش نمی کنی؛ رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن