سربازان خمینی
سربازان خمینی
از صلیب سرخ آمده بودند اردوگاه اسرا، گفتند:در اردوگاه شما را شکنجهتان میکنند یا نه؟همه به سید نگاه کردندولی سید چیزی نگفت!مأمور صلیب سرخ گفت:آقا شمارا شکنجه میکنند یا نه؟ظاهراً شما ارشد اردوگاه هستید.سید بازهم حرفی نزد.پس شما را شکنجه نمیکنند؟سید با اون محاسن بلند و ابهت خاص خودش سرش پایین بود و چیزی نمی گفت.نوشتند اینجا خبری از شکنجه نیست.افسر عراقی که فرمانده اردوگاه بود، آقای ابوترابی را برد تو اتاق خودش گفت:تو بیشتر از همه کتک خوردی، چرا به اینها چیزی نگفتی؟آقای ابوترابی برگشت فرمود:ما دوتا مسلمان هستیم با هم درگیر شدیم، آنها کافر هستنددو تا مسلمان هیچ وقت شکایت پیش کفار نمیبرند.
فرمانده اردوگاه کلاه نظامی که سرش بود را محکم به زمین کوبید و صورت سید را بوسید بعدش هم نشت روی دو زانو جلوی سید و تو سر خودش می زد و می گفت الحق شما سربازان خمینی هستید.